سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایمرد ، خواهنده را همچون پر است . [نهج البلاغه]
 
شنبه 92 اسفند 3 , ساعت 11:0 صبح

هو الحق

مباحث علمی ارسطویی بر مبنای استحاله تناقض و دو ارزشی بودن است. آیا این منطق متفکل همه واقعیات است؟ آیا واقعیت مساوق با وجود است (وجودی که در مقابل عدم است) یا واقعیت اوسع از وجود است؟

در این بحث دو گام باید برداشت:

گام اول اینکه مصادیق و عرصه‌هایی را ارائه دهیم که به نحو آشکارا مخاطب دریابد که واقعیت اوسع از وجود است. به تعبیر دیگر بحث‌های کلاسیک، تعینی به مفهوم وجود داده، در حالی که واقعیت عرصه‌هایی را شامل می‌شود که با این وجود قابل تبیین نیست.

گام دوم، تحلیل خود ما از چگونگی واقعیاتی است که اوسع از وجود می‌باشد. نکته مهم این که این تحلیل ما ممکن است مورد مناقشه باشد، اما اصل مدعا (گام اول) غیر از این تحلیل است و به تعبیر دیگر، با نقد این تحلیل، اصل مدعا رد ‌نمی‌شود بلکه به عنوان یک واقعیتِ نیازمند تحلیل باقی می‌ماند، اما فضای کلاسیک شکسته می‌شود و تلاش‌های جدید را لازم می‌آورد.

در تلقی کلاسیک، وجود مقابل عدم است و استحاله نقیضین به این گونه خود را نشان می‌دهد که در مورد هر امری می‌توان این سوال را مطرح کرد که آیا آن امر موجود است یا معدوم است؟ اگر چیزی موجود نبوده، واقعیت ندارد و معدوم است.

در یک بررسی استقرایی، عرصه‌هایی را می‌توان نشان داد که این سوال در مورد آن به چالش می‌خورد و در واقع، تقید ما به مباحث کلاسیک ما را به چالش می‌اندازد. مدعای اصلی این است که واقعیات ظروفی دارند که تنها یکی از این ظروف، وجود مقابل عدم است (و لذا سوال فوق در مورد واقعیت‌های این موطن قابل طرح است) اما مواطن و ظروفی هست که از این سنخ نیست و ما ارتکازاً این را در می‌یابیم. مثلا ماهیت من حیث هی، لا موجود ولا معدومه. موطن ماهیت، موطن وجود و عدمِ مقابلی نیست؛ در عین حال که طبیعت و باطن اشیا، واقعا واقعی است و ‌نمی‌توان واقعیت آن را انکار کرد و شاهد آن توصیف ماهیت است به امکان وجود یا عدم.

مثال مهم: اقلیدس برهانی آورده که اعداد اول بی‌نهایتند. الان تعدادی از اعداد اول کشف شده و برهانی قطعی داریم که عدد اول بعدی که هنوز کشف نشده، واقعا هست (توجه شود فرق این، با بی‌نهایت بودن سلسله اعداد طبیعی، در این است که در مورد اعداد طبیعی ممکن است کسی بگوید اعداد بعدی فرض ذهن است، یعنی هر عددی که تصور کنیم، با اضافه کردن عدد یک می‌توان عدد بعدی را پدید آورد، اما در مورد بحث نظر، عدد معین مورد نظراست. یعنی برهان اقلیدس می‌گوید عدد بعدی معیناً هست (ما فعلا ‌نمی‌دانیم و ‌نمی‌شناسیمش) وقتی می‌گوییم این عدد اول بعدی هست، موطنش کجاست؟ در کجا هست؟ و برهان اقلیدس برفردِ موجودِ آن عددِ خاصِ اول نیست بلکه بر اصل نوع و طبیعی آن است، که فرموده‌اند «کل عدد نوع برأسه»

مثال دیگر: طبایع که در موردشان می‌گوییم یمکن ان یوجد و یمکن ان لایوجد. در این مرتبه که قبل از یوجد ولا یوجد هستند؟ «موجود»ند یا خیر؟

آن عرصه‌های که تاکنون استقرا کرده‌ایم و اغلب آنها قبلا به تقصیل (در تفسیر سوره ق) بحث شده است فقط اشاره می‌شود، یعنی عرصه‌هایی که برای روشن شدن اوسعیت وجود از واقعیت می‌توان مطرح کرد:

1.         امر به طبیعت تعلق می‌گیرد یا به فرد.

2.         وضع و استعمال در لفظ و معنی هر دو مربوط به طبیعی لفظ و طبیعی معنا است.

3.         تمام استلزامات (مطابَقشان).

4.         اعداد اول.

5.         هر جا فرمول ریاضی یا هندسی باشد.

6.          حسن وقبح افعال قبل از عمل.

7.          اتصاف ماهیت به امکان قبل از وجود.

8.         استحاله تناقض به عنوان امر نشدنی، نه نیافتنی [مطابَق آن، صِرف «نیافتن» نیست بلکه «ضرورتِ نیافتن» است]. «تناقض محال است» صادق است، پس این [گزاره] مطابَقی دارد، مطابَقش چیست؟ این مطابَق هر چه باشد، موجود است یا معدوم؟ اگر موجود است، ممکن الوجود است یا واجب الوجود؟

9.         رابطه دو وجود، یعنی وقتی دو موجود جوهری، نسبت مقولی با همدیگر دارند و قاعده اتحاد طرفین نسبت در آن ها جاری ‌نمی‌شود.

10.      نسب و معانی حرفی مطلقا

11.    حرکت و سیلان (صیرورت)، یعنی تشابک وجود و عدم به تعبیر صاحب اسفار.

12.      موطن معقولات ثانی فلسفی، یعنی تحیث یک وجود واحد به حیثیات متعدده.

13.      تمام سیستم‌های صوری که رابطه بین عناصر پایه و اصول موضوعه را با قضایای مترتبه اثبات می‌کنیم. (رابطه در نگاه وسیع)

14.      وعاء فرض اجتماع نقیضین، که به معنای وجود هر دو نیست، چون یکی از آن دو عدم است.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ